جدول جو
جدول جو

معنی دای مرگ - جستجوی لغت در جدول جو

دای مرگ(مَ)
نام موضعی میان همدان و کرمانشاه و بدین موضع جنگی افتاده است میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله خلیفۀ عباسی و سلطان طغرل سلجوقی در 583 هجری قمری (از اخبارالدوله السلجوقیه ص 177). و نیز رجوع به دای مرج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مای مرز
تصویر مای مرز
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، ارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادی مرگ
تصویر شادی مرگ
مرگ از غایت شادی، مرگی که به سبب شادی مفرط ناگهان عارض شود، ویژگی کسی که ناگهان از شادی بسیار بمیرد، برای مثال من که از تلخی دشنام شدم شادی مرگ / چه توقع کنم از لعل شکر خای کسی (صائب - لغت نامه - شادی مرگ)
فرهنگ فارسی عمید
(نِ مُ)
چینه. دانه که بمرغان دهند، ته غربالی. ته غربیلی. فضول از دانه های مختلف که از بوجاری گندم و جو و حبوب دیگر بدست آید. زیرغربالی. حصل. حصاله، برف خوره. تگرگهای ریزه در زمستان پس از برف. تگرگ ریز چون ماشی و خردتر که گاهی بزمستان افتد. سرماریزه. سرماریزگی. بژپشنگک. بژ
لغت نامه دهخدا
(مَ)
درختچه ای است که در ارتفاعات جنگلهای کرانۀ دریای مازندران می روید. آن را در رامیان ’مای مرز’ و در نور ’کجور دیس’ می خوانند. دانۀ آن به نام ابهل... معروف می باشد و در پزشکی برای سقط جنین مصرف می شود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 253-254). درختچه ای است و در بین ارتفاعات 1800 و 2500گزی درشمال ایران وجود دارد. (گااوبا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گونه ای از سرو کوهی و میوۀ آن ابهل است وجنین را ساقط کند. ابهل. صفینه. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرکّب از: بی + مرگ، بی زوال و ابدی. (ناظم الاطباء)، که نمیرد. که هرگز نمیرد. لایموت. جاودانی. انوشه. (یادداشت مؤلف)،
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام موضعی بوده است ظاهراً میان همدان و کاشان و آنجا مصاف افتاده است میان سلطان مسعود سلجوقی و المسترشد باﷲ خلیفۀ عباسی و مسترشد گرفتار لشکریان مسعود گشته و بمراغه افتاده و در این شهر بدست گروهی از ملاحده کشته شده است. (از مجمل التواریخ و القصص ص 453). و نیز رجوع به دای مرگ شود
لغت نامه دهخدا